theme


ن : حميد

سومین پیامبر خدا که 20 سال فراری بود

وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا وَ رَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِیًّا 

 (سوره مریم : ۵۷-۵۸)


حضرت ادریس علیه السلام از نواده هاى حضرت آدم است و سومین

پیامبرخداست كه بعد از آدم و شیث به مقام پیامبرى نائل گردیده است.

از ادریس علیه السلام كلمات حكمت آمیزى نقل شده كه به زبان هاى

مختلف جهان ترجمه شده است و از سخنان اوست:

1- بهترین شكرانه نعمت هاى خداوند، احسان و نیكى به بندگان اوست.

2- قسم دروغ نخورید و دروغ گویان را قسم ندهید.

3- از كسب هاى پست اجتناب كنید.

4- در پیشگاه خداوند با نیتهاى خالص قدم بزنید.

و اما داستان ۲۰ سال فراری بودن ادریس (ع):

ابتداى پیامبرى ادریس(ع) پادشاهى ستمگر بر قوم وی حكومت می‌كرد و

فرمانش بر مال و جان مردم نافذ بود.

روزى پادشاه براى تفریح و خوشگذرانى از مركز حكومت خود خارج گردید.

عبورش به چمنزار سبز و خرمى افتاد و مورد پسندش واقع شد. از وزراى

خود پرسید: این چمنزار از كیست ؟ گفتند: برای مردى خدا پرست با فلان

نام و نشان است.

شاه دستور داد مرد بینوا را احضار كردند سپس به او تكلیف كرد كه این

زمین را به من واگذار كن .

مرد با ایمان كه متكى به خداوند بود گفت: عائله‌اى دارم كه از تو محتاج‌ترند.

شاه غضبناك به قصر خود بازگشت . همسر شاه که زنى ناپاك بود چون

شوهر را غضبناك دید سبب را پرسید. شاه داستان زمین و مالكش را نقل

كرد و گفت: امتناع این مرد از تسلیم زمین مرا سخت آزرده ساخته است .

 

زن گفت چاره كار آسان است . پس عده‌اى از یاران ناپاكدل و خدانشناس

خود را طلبید و گفت بروید نزد شاه و گواهى دهید كه فلانی (مالك زمین)

از دین شاه روگردان شده و به صف گمراهان پیوسته است.

به گواهى آنان ، مالك زمین كشته شد و چمنزار به تصرف شاه درآمد.


دریاى غضب پروردگار در برابر این جنایت بزرگ به جوش آمد و به ادریس (ع)

وحى رسید كه : نزد این ستمكار برو و به او بگو  به كشتن بنده من اكتفا

نكردى. ملك او را گرفتى و عائله او را بیچاره ساختى . بهوش باش كه از تو

انتقام می‌گیرم و سلطنت را از تو سلب می‌كنم . مركز فرمانروائى تو را ویران

و گوشت زن ناپاك تو را طعمه سگان می‌سازم. آیا حلم و بردبارى من تو را

مغرور و سركش ساخته است ؟

ادریس(ع) پیام پروردگار را رساند ولى شاه در جوابش گفت : پیش از آنكه

به دست من كشته شوى ، از نزدم بیرون برو !

زن شاه نیز به شوهر خود گفت : از پیام خداى ادریس هیچگونه بیم درخودت

راه نده ، من می‌فرستم او را بكشند و چند نفر در تعقیب ادریس فرستاد.


مأموران در جستجوى ادریس بودند و ادریس به دستور خداوند از شهر خارج

شد و خود را مخفى ساخت و از خداوند درخواست كرد:

خداوندا ! باران رحمت خود را بر این شهر نازل مفرما تا من درخواست كنم .

آنگاه ادریس(ع) به غاری در دامنه یک كوه پناهنده شد و خداوند فرشته‌اى

بر او گماشت كه همه شب غذاى مورد احتیاج او را به او برساند.

 

ادریس(ع) در پناه غار با آرامش خاطر بسر می‌برد و موضوع نفرین او  ورد

زبان ها بود. مدتی بعد پروردگار عالم به انتقام آن مرد بی‌گناه، شاه ستمگر

را از تخت سلطنت سرنگون كرد و او را به چنگال مرگ گرفتار ساخت و زنش

را طعمه سگان نمود.


از گم شدن ادریس بیست سال گذشت. یك قطره باران هم نبارید و

زندگانى مردم بسى سخت شد. زراعتها از بین رفت و باغستانها از بى آبى

خشكید. اهالى دست نیازمندى به شهرها و نقاط دیگر دراز كردند و در اثر فشار

و  بیجارگى به خود آمدند و گفتند: این بدبختى ما براى نفرین ادریس است كه

از خدا درخواست كرده باران بر ما نفرستد. اینك ادریس ناپدید است ولى  خداى

ادریس از او مهربان تر و رحمتش واسع تر است پس به درگاه خدا رفتند و از

گناهان خود استغفار كردند و خاك ندامت بر سر ریختند.

خداوند توبه آنها را قبول كرد و ادریس را به شهر برگرداند و مردم به حضور او

شرفیاب شدند و توبه خود را تجدید كردند. ادریس از خدا طلب باران كرد.

پس ابرها صفحه آسمان را پوشانید و بارانى سودمند بارید و مردم سیراب

گشتند. سالها گذشت و ادریس به رهبرى و راهنمائى قوم خود اشتغال داشت

تا خداوند متعال او را بالا برد و به مقامى ارجمند رساند.

برگرفته از دوره كامل قصه‌هاى قرآن، سید محمد صوفى



:: موضوعات مرتبط: پیامبران الهی