
وَاذْكُرْ فِی الْكِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا وَ رَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِیًّا
(سوره مریم : ۵۷-۵۸)
حضرت ادریس علیه السلام از نواده هاى حضرت آدم است و سومین
پیامبرخداست كه بعد از آدم و شیث به مقام پیامبرى نائل گردیده است.
از ادریس علیه السلام كلمات حكمت آمیزى نقل شده كه به زبان هاى
مختلف جهان ترجمه شده است و از سخنان اوست:
1- بهترین شكرانه نعمت هاى خداوند، احسان و نیكى به بندگان اوست.
2- قسم دروغ نخورید و دروغ گویان را قسم ندهید.
3- از كسب هاى پست اجتناب كنید.
4- در پیشگاه خداوند با نیتهاى خالص قدم بزنید.

و اما داستان ۲۰ سال فراری بودن ادریس (ع):
ابتداى پیامبرى ادریس(ع) پادشاهى ستمگر بر قوم وی حكومت میكرد و
فرمانش بر مال و جان مردم نافذ بود.
روزى پادشاه براى تفریح و خوشگذرانى از مركز حكومت خود خارج گردید.
عبورش به چمنزار سبز و خرمى افتاد و مورد پسندش واقع شد. از وزراى
خود پرسید: این چمنزار از كیست ؟ گفتند: برای مردى خدا پرست با فلان
نام و نشان است.
شاه دستور داد مرد بینوا را احضار كردند سپس به او تكلیف كرد كه این
زمین را به من واگذار كن .
مرد با ایمان كه متكى به خداوند بود گفت: عائلهاى دارم كه از تو محتاجترند.
شاه غضبناك به قصر خود بازگشت . همسر شاه که زنى ناپاك بود چون
شوهر را غضبناك دید سبب را پرسید. شاه داستان زمین و مالكش را نقل
كرد و گفت: امتناع این مرد از تسلیم زمین مرا سخت آزرده ساخته است .
زن گفت چاره كار آسان است . پس عدهاى از یاران ناپاكدل و خدانشناس
خود را طلبید و گفت بروید نزد شاه و گواهى دهید كه فلانی (مالك زمین)
از دین شاه روگردان شده و به صف گمراهان پیوسته است.
به گواهى آنان ، مالك زمین كشته شد و چمنزار به تصرف شاه درآمد.
دریاى غضب پروردگار در برابر این جنایت بزرگ به جوش آمد و به ادریس (ع)
وحى رسید كه : نزد این ستمكار برو و به او بگو به كشتن بنده من اكتفا
نكردى. ملك او را گرفتى و عائله او را بیچاره ساختى . بهوش باش كه از تو
انتقام میگیرم و سلطنت را از تو سلب میكنم . مركز فرمانروائى تو را ویران
و گوشت زن ناپاك تو را طعمه سگان میسازم. آیا حلم و بردبارى من تو را
مغرور و سركش ساخته است ؟
ادریس(ع) پیام پروردگار را رساند ولى شاه در جوابش گفت : پیش از آنكه
به دست من كشته شوى ، از نزدم بیرون برو !
زن شاه نیز به شوهر خود گفت : از پیام خداى ادریس هیچگونه بیم درخودت
راه نده ، من میفرستم او را بكشند و چند نفر در تعقیب ادریس فرستاد.
مأموران در جستجوى ادریس بودند و ادریس به دستور خداوند از شهر خارج
شد و خود را مخفى ساخت و از خداوند درخواست كرد:
خداوندا ! باران رحمت خود را بر این شهر نازل مفرما تا من درخواست كنم .
آنگاه ادریس(ع) به غاری در دامنه یک كوه پناهنده شد و خداوند فرشتهاى
بر او گماشت كه همه شب غذاى مورد احتیاج او را به او برساند.
ادریس(ع) در پناه غار با آرامش خاطر بسر میبرد و موضوع نفرین او ورد
زبان ها بود. مدتی بعد پروردگار عالم به انتقام آن مرد بیگناه، شاه ستمگر
را از تخت سلطنت سرنگون كرد و او را به چنگال مرگ گرفتار ساخت و زنش
را طعمه سگان نمود.
از گم شدن ادریس بیست سال گذشت. یك قطره باران هم نبارید و
زندگانى مردم بسى سخت شد. زراعتها از بین رفت و باغستانها از بى آبى
خشكید. اهالى دست نیازمندى به شهرها و نقاط دیگر دراز كردند و در اثر فشار
و بیجارگى به خود آمدند و گفتند: این بدبختى ما براى نفرین ادریس است كه
از خدا درخواست كرده باران بر ما نفرستد. اینك ادریس ناپدید است ولى خداى
ادریس از او مهربان تر و رحمتش واسع تر است پس به درگاه خدا رفتند و از
گناهان خود استغفار كردند و خاك ندامت بر سر ریختند.
خداوند توبه آنها را قبول كرد و ادریس را به شهر برگرداند و مردم به حضور او
شرفیاب شدند و توبه خود را تجدید كردند. ادریس از خدا طلب باران كرد.
پس ابرها صفحه آسمان را پوشانید و بارانى سودمند بارید و مردم سیراب
گشتند. سالها گذشت و ادریس به رهبرى و راهنمائى قوم خود اشتغال داشت
تا خداوند متعال او را بالا برد و به مقامى ارجمند رساند.

برگرفته از دوره كامل قصههاى قرآن، سید محمد صوفى
:: موضوعات مرتبط: پیامبران الهی

ن : حميد