
معنای تولّی و تبرّی
تولّی یعنی دوستی خدا و دوستی با دوستان خدا، پیامبران،
امامان معصوم و مؤمنان
تبرّی هم یعنی دشمنی با دشمنان خدا و دشمنان انبیاء و
اولیای الهی
محکمترین دستگیره ایمان
روزی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در بین اصحاب پرسیدند
کدام یک از دستاویزهای ایمان محکمتر است؟
گفتند: خدا و رسولش داناترند، و بعضی گفتند نماز، و برخی گفتند زکات،
و بعضی روزه و گروهی حج و عمره را نام بردند، و بالاخره عدهای گفتند جهاد.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: هر یک از اینها را که گفتید
فضیلتی است، ولی جواب پرسش من نیست، محکمترین دستاویزهای ایمان
دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و پیروی اولیاء خدا و بیزاری از
دشمنان خداست.
حب و بغض چگونه ایجاد می شود؟
قطعا رسانه ها در شکل گیری و جهت دهی حب و بغض مخاطبان نقش موثری
دارند. رسانه هم فقط تلوزیون یا شبکه های اجتماعی نیست بلکه رسانه یعنی
ابزاری که پیامی را به مخاطب منتقل می کند خواه سخنرانی باشد یا شعر یا
کلاس درس یا کتاب و یا شبکه های اجتماعی.
حال این رسانه فقط ابزار انتقال اطلاعات نیست بلکه ذائقه ساز هم هست یعنی
احساسات مخاطب را مهندسی می کند و یکی از مهمترین کارکردهایش جهت دهی
به محبت ها و نفرت هاست، همان گونه که بنی امیه بغض علی(ع) را طی سالیان
متمادی در ذهن مردم شام کاشته بودند و حدود شصت سال روی منابر، لعن علی(ع)
گفته می شد.
در روانشناسی اصلی وجود دارد به نام اصل آشنایی که گفته می شود اگر انسان
به طور مداوم با یک پیام یا یک تصویر یا با یک محتوای مثبت درباره چیزی مواجه باشد
نسبت به آن، احساس انس پیدا می کند و کم کم در او تبدیل به محبت می شود و
برعکسش هم هست یعنی تکرار پیام های تحقیر و تمسخر و صفت های منفی
نسبت به شخص یا یک باور، به مرور باعث بغض و کینه قلبی نسبت به آن می شود.
معیار تشخیص حب و بغض در مسیر درست
در کتاب کافی از امام محمد باقر(ع) نقل شده که حضرت می فرمایند:
هرگاه خواسـتى بدانى خيرى در تو هست يا نه، به دل خودت نگاه كن.
اگر ديـدى دلت، اهل طاعت خـدا را دوسـت دارد و از گنهكاران بدش مى آيـد،
در تـو خـيرى هست و خـدا دوستت دارد. و اگر ديدى دلت اهل طاعت خدا را
دوست ندارد، برعكس آن، از گنهكاران خوشش مى آيد، در تو خيرى نيست،
خدا هم از تو بدش مى آيد. انسان با كسى است كه دوستش مى دارد
دو نمونه تاریخی از حب و بغض ها که رفتارهای متفاوتی رقم زده است
الف- علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار ماجرایی از مجلس حَجاج بن یوسف ثقفی را نقل کرده. حَجاج آدم خونریز و بی رحمی بوده که در قساوت قلب نظیر نداشته. او همان کسی است که در مدت بیست سال که والی عراق بوده حدود صد و بیست هزار نفر را کشته و نوشته اند حَجاج بیش از پنجاه هزار مرد و سی هزار زن را زندانی کرده بود در شرایط وحشتناکی که با شنیدنش مو به تن انسان سیخ می شود و گفته اند او به زندانی ها آبی می خوراند که نمک و آهک در آن حل کرده بودند.
علامه مجلسی می نویسد مردی از قبیله بنی عهد به نام عبدالله بن ادریس وارد مجلس حَجاج شد و چون حَجاج با او تندی کرد، عبدالله بن ادریس برای اینکه خودش و قبیله اش را معرفی کند که همفکر و هم داستان با حجاج هستند به او گفت: با من این طوری صحبت نکن چرا که از قبیله ای هستم که هر منقبتی که قریش دارد ما هم مثل آن را داریم. حَجاج با کنایه پرسید: چه منقبتی ؟ عبدالله شروع کرد به افتخار کردن به بغض و دشمنی با اهل بیت(ع) و با لحن حماسی گفت: در قبیله ما هیچ وقت اسم علی و حسن و حسین و فاطمه را برکسی نگذاشته اند و هیچ کس از قبیله ما هیچ وقت طرفداری از علی نکرده است مگر یک نفر که او را هم از قبیله بیرون رانده اند. در قبیله ما اگر دختری بخواهد ازدواج کند از خواستگارش می پرسند که از دوستداران ابوتراب هست یا نه و اگر باشد، هرگز ازدواج صورت نمی گیرد. سپس به واقعه کربلا اشاره کرد که زمانی که حسین بن علی(ع) به عراق آمد، زن های قبیله ما نذر کردند اگر کشته شود و یزید پیروز بشود هر کدامشان ده شتر قربانی کنند و خیرات بدهند و زمانی که حسین(ع) کشته شد به نذر خودشان وفا کردند...
این یک نمونه تاریخی از بغض و کینه نسبت به علی(ع) و فرزندان آن حضرت می باشد که طی سالیان متمادی در اثر تبلیغات مسموم امویان در قبیله ای شکل گرفته و رشد نموده و سبب اعمال و رفتار ناشایست آن ها شده و به آن افتخار هم می کردند.
ب- بُرَید بن مُعاویه عِجْلی و ابراهیم اَحمری می گویند: محضر امام محمد باقر(ع) شرفیاب شدیم و (زیاد) نزد آن حضرت حضور داشت. امام محمدباقر(ع) به او فرمودند: ای زیاد، چه شده است، می بینم پاهایت ترکیدگی و شکاف برداشته است؟ زیاد عرض کرد: با شتر ضعیف و لاغری که دارم این راه را پیموده ام، او از حمل من عاجز بود و گاهی پیاده می شدم و او را به راه رفتن وا می داشتم و چیزی جز حب و دوستی شما و اشتیاق دیدارتان مرا بر این کار وانداشت. سپس سر را به زیر انداخت، بعد از مدتی عرض کرد: فدای شما گردم، گاهی که تنها هستم (با خود خلوت می کنم) شیطان به سراغ من می آید و معصیت ها و گناهان گذشته ام را به یاد من می آورد و آنقدر وسوسه می کند که مرا به یأس و ناامیدی بکشاند، آنگاه دوستی خود را با شما و ارتباط و دلبستگی ام را به شما به خاطر می آورم (قلبم آرام می گیرد و امیدوار می شوم). امام محمد باقر(ع) فرمودند: ای زیاد، آیا دین، چیزی جز دوستی و دشمنی است؟
:: موضوعات مرتبط: دین اسلام
