theme


ن : حميد

ماجرای برصیصای عابد

 در میان بنى اسرائیل عابدى بود بنام "برصیصا " كه زمانى طولانى عبادت كرده بود و به آن حد از مقام قرب رسیده بود كه بیماران را نزد او مى آوردند و با دعاى او سلامت خود را باز مى یافتند.

زن جوانى از یک خانواده سرشناس دچار بیماری روانی شد و برادرانش او را نزد عابد آوردند، و بنا شد مدتى بماند تا شفا یابد. شیطان در اینجا به وسوسه گرى مشغول شد تا عاقبت آن مرد عابد تسلیم وسوسه های شیطان شد! چیزى نگذشت كه معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا كه یک گناه همیشه سرچشمه گناهان عظیمتر است) برصیصای عابد از ترس ریختن آبرویش، زن را به قتل رساند و در گوشه اى از بیابان دفن كرد!

اما از آنجا که حقیقت برای همیشه پنهان نمی ماند، بالاخره برادران زن از این ماجرا با خبر شدند كه مرد عابد دست به چنین جنایت هولناكى زده و این خبر در تمام شهر پیچید و به گوش امیر رسید. او با گروهى از مردم حركت كرد تا از ماجرا با خبر شود.

 هنگامى كه جنایات عابد، مسلم شد او را از عبادتگاهش فروكشیدند و پس از اقرار او به گناه ،امیر دستور داد او را به دار بیاویزند. هنگامى كه بر بالاى چوبه دار قرار گرفت، شیطان در نظرش مجسم شد و به او گفت : من بودم كه تو را به این روز افكندم ! و اگر آنچه را مى گویم اطاعت كنى موجبات نجات تو را فراهم خواهم كرد!

عابد گفت چه كنم ؟ شیطان گفت : تنها یک سجده براى من كن. كافى است ! عابد گفت: در این حالتى كه مى بینى توانایى سجده ندارم . شیطان گفت: اشاره اى كفایت مى كند، عابد با گوشه چشم یا با دست خود، اشاره اى كرد و سجده به شیطان آورد و در دم جان سپرد و كافر از دنیا رفت !

آرى سرانجام وسوسه هاى شیاطین و منافقانى كه در خط آنها هستند چنین است.

قرآن در این رابطه می فرماید :

«كَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنكَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ » ؛  (این منافقان ) در مَثل  مانند شیطان اند كه به انسان (همان برصیصاى عابد) گفت : به خدا كافر شو. پس از آن كه به دستور آن ملعون كافر شد، به او گفت : من از تو بیزارم . من از عذاب پروردگار عالمیان مى ترسم !



:: موضوعات مرتبط: شیطان