theme


ن : حميد

سحر نوزدهم رمضان

 

سحرگاه نوزدهم ماه مبارك رمضان  هنگامى كه نماز صبح به امامت

 

حضرت على(علیه‎السلام) شروع شد، عبدالرحمن ابن ملجم مرادی

 

پشت سر امام ایستاد و هنگامى كه امير مومنان سر از سجده بر

 

مى‎داشت ناگهان ابن ملجم خبیث فریادى كشید و با شمشیر برفرق 

 

مبارک آن امام مظلوم فرود آورد .

 

در همین لحظه امام اظهار داشت: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»؛

 

قسم به پروردگار كعبه، رستگار و سعادتمند شدم .

 


بعد از آن ، حضرت را با فرق شكافته و بدن خونین به منزل آوردند؛

 

پزشكان بسیارى جهت معالجه آن حضرت آمدند، یكى از آنان پزشكى

 

بود به نام اثیر بن عمرو سكونى كه بر بالین حضرت وارد شد و شروع به

 

مداوا گردید.

 

اطرافیان و اعضاء خانواده حضرت، اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند و

 

با حالتى نگران چشم به پزشك دوخته كه چه مى‎گوید و نتیجه چه خواهد

 

شد. پس از آنكه پزشك نگاهى به جراحت آن حضرت كرد، گفت:

 

گوسفندى را ذبح نمایید و سفیدى جگر ریه آن را تا سرد نشده،

 

سریع بیاورید. وقتى آن را آوردند ، پزشك رگ میان سفیدى را بیرون

 

آورد و میان شكاف سر آن حضرت قرار داد و لحظه‎اى درنگ نمود، در حالتى

 

كه تمامى افراد در انتظارنتیجه، لحظه شمارى مى‎كردند.

 

سپس شكاف سر را باز كرد و رگ را خارج نمود؛ با نگاهى به آن، خطاب به

 

حضرت كرد و عرضه داشت: اى امیرالمؤمنین! اگر وصیّتى دارى بفرما، چون

 

متاسفانه زخم شمشیر و زهر آن به مغز سر اصابت و سرایت كرده و

 

راهى براى معالجه آن نیست .

 

لذا حضرت به فرزندش امام حسن مجتبى(علیه‎السلام) فرمود: پسرم! اگر

 

من خوب شدم، خودم آنچه را كه صلاح بدانم با عبدالرّحمن انجام مى‎دهم

 

و چنانچه خوب نشدم و از دنیا رفتم، سعى كنید به او سخت نگیرید و در

 

قصاص تجاوز نكنید،چون او یك ضربت شمشیر زده است شما هم حق

 

ندارید بیش از یك ضربت به او بزنید.

 

تصویری از محراب مسجد کوفه



:: موضوعات مرتبط: مناسبت ها